جای پا...

جای پا...

باید قدم برداری و حرکت کنی.
وگرنه اگر یک جا بمانی و راکد شوی، زود می گندی و می پوسی.
باید قدم برداشت و حرکت کرد، نباید یک جا ماند. گرچه همین قدم برداشتن هم باید با حساب و کتاب باشد. چه راست بروی و چه کج؛ جای پایت روی زمین می ماند اما جای پای درستی پا برجاتر است و باقی تر. پس چه خوب که جای پایت در راه درست باشد، وگرنه چقدر قدم ها که برداشته شده و در راه کج بوده است و حالا هیچ اثری از آن باقی نیست.
درست مثل رد پای آدمی روی برفها که سریع از بین می رود...

حرفهای شما
مهمونای خونه ی من

گذشت (روزها را می گویم)

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۰۴ ب.ظ

کمتر از 30 ساعت به پایان سال 92 مانده. سالی که برایم سال تقریبا سختی بود. چقدر فشار روحی را تحمل کردم. سختی و مشقت سر کار هم از طرفی دیگر.

با تمام این سختی ها ولی سالی بود که متاهل شدم و هما همراهم شد تا به امروز و آینده...

یادم است پارسال 28 اسفند چقدر دغدغه فکری کلافه ام کرده بود که بالاخره این موضوع ازدواج چه می شود؟

چون که روز 27 اسفند به همراه پدر و مادر و خواهر رفتیم به هوای مراسم بله بران و خرج بران. وقتی یاد آن روز می افتم حس بدی پیدا میکنم و چقدر از این مراسمات الکی بیزارم.

وسط مراسم سر یک موضوع مسخره کمی با برادرش بحثمان شد و همه چیز داشت به هم می ریخت. هرچه تلاش می کردم جو را آرام کنم و از آن فضای سنگین بیرون بیاورم نمی توانستم. ولی می دیدم که هما چقدر عذاب می کشد و سختش هست.

به هر حال غافل از آنکه خدایی هم هست و موضوع در روزهای بعد به خیر منتهی شد. گرچه در این راه خیلی لطف اطرافیان علی الخصوص پدرها و مادرهامان شامل مان شد و تا می توانستند از خجالتمان در آمدند. چقدر شب ها تا صبح با پریشانی خوابیدم و صبح ها با سختی و بغض در گلو به سرکار رفتم. ولی تا امروز من و هما عاشقانه کنار هم بودیم و من چقدر دوستش دارم...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">