جای پا...

جای پا...

باید قدم برداری و حرکت کنی.
وگرنه اگر یک جا بمانی و راکد شوی، زود می گندی و می پوسی.
باید قدم برداشت و حرکت کرد، نباید یک جا ماند. گرچه همین قدم برداشتن هم باید با حساب و کتاب باشد. چه راست بروی و چه کج؛ جای پایت روی زمین می ماند اما جای پای درستی پا برجاتر است و باقی تر. پس چه خوب که جای پایت در راه درست باشد، وگرنه چقدر قدم ها که برداشته شده و در راه کج بوده است و حالا هیچ اثری از آن باقی نیست.
درست مثل رد پای آدمی روی برفها که سریع از بین می رود...

حرفهای شما
مهمونای خونه ی من

۴ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

هوا هم قاطی کرده!!!

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۵ ب.ظ

هوا هم قاطی کرده است...

معلوم نیست زمستان است یا بهار؟

دریغ از یک باران درست و حسابی که غبار و خستگی را از درختهای کاج باغ محله بشورد، دلم برای کاج ها می سوزد، دارند به پای آدمی می سوزند و می سازند.

دلم باران می خواهد، برف می خواهد...

خسته شدم از این همه کثیفی و آلودگی تهران، دیگر جرات ندارم لباس رنگ روشن بپوشم، هر روز هوا کثیف تر می شود و اینجا بدتر از همه جا.

آخر پایین شهر است و به لطف پولداران محترم که محل کسبشان اینجاس نفس کشیدن برای ما سخت شده است و بهتر بگویم که دارند نفس کشیدن را هم از ما می گیرند.

گرچه لطف عزیزان بالا دستی هست که شهر را کردند بالا و پایین. آنها که نانشان در روغن دیگران بود و هزار راه دور زدن این و آن و قانون و اسلام و دین را داشتند، شهر را کردند دو قسمت. قسمتی بالای شهر که سرشار از تمدن و فرهنگ است و عزیزان با کلاس در آن زندگی می کنند و قسمتی پایین شهر که عده ای بی تمدن و بی فرهنگ چون ما در آن زیست می کنیم.

راستی اسلام و عدل علی علیه السلام هم بالا و پایین داشت و دارد؟

خدایا هزاران بار شکرت که هوا را آفریدی و بی منت در اختیار بشر گذاشتی و محدودیتی همچون منابع دیگر در آن نیست؛ وگرنه به لطف محبت های همنوعان محترم باید هوا را هم می خریدیم و خودت می دانی که اینجا همه چیز چینی شده است و جنس تقلبی فراوان...

خدایا حداقل به خاطر پرندگانت، بخاطر نهال های در شرف درخت شدنت، بخاطر مورچه های در دل خاک خفته ات، بخاطر زمینت که زیر پای نامهربان آدمی در حال لگد شدن است، بخاطر دل رودهای خشک شده ات و بخاطر دستان پینه بسته کشاورزهای پیر این سرزمین؛ به آسمانت امر کن و لطفی دوباره (هزاران هزاران هزاران باره دیگر) در حق بشری کن تا ببارد و بشورد این سیاهی های پست را و سفید کند آن را...

 

 

دوران ما

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

یکی از علاقه هایی که الان دارم اینه که بتونم برنامه های کودک دهه ی هفتاد رو دوباره ببینم و حس خوب دوران بچگی رو بیاد بیارم. حس لذت بردن از دیدن فیلم هایی مثل حنا دختری در مزرعه، بل و سپاستین، بچه های مدرسه والت، فوتبالییستها، خانواده دکتر ارنست، هاکلبریفین و .....

بعضی وقتها که یاد اون موقع میفتم واقعا بغض میکنم و دوس دارم گریه کنم. یاد دورانی که همش لذت بود و گاهی هم سختی.

چند روز پیش زد به سرم و فیلم کارتنی حنا دختری در مزرعه رو دانلود کرد (چون توی بچگی هیچوقت نشد خوب و کامل ببینمش). خیلی قشنگه جاتون خالی حوالی ساعت 18:30 با هما می شینیم و نگاه میکینم و حسابی لذت می بریم. راستی اسم اصلی این کارتن Katri Girl of the Meadows هستش و باید بگم که به جای "کاتری" اسمش رو خوب و به جا انتخاب کردن "حنا".

 

آیا نمی شد یا نمی شود؟

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ

عقب مانده بودن از جایی آغاز می شود که دائما در حال درجا زدن باشیم.

یعنی هیچ پیشرفتی به جلو نباشد حتی یک قدم. سالهاست مرتبا کشور در همین سمت و سو پیش می رود، گرچه باید اظهار داشت که در موارد زیادی نیز گام های بلندی برداشته شده است ولی متاسفانه به دلیل عدم حمایت معنوی و مادی باز هم در همان چند قدمی که طی کرده درجا زده.

این روز ها که اخبار را مرور میکنم شاهد کاهش شدید قیمت نفت بودم و بهتر بگویم که بودیم. قیمت نفتی که از بشکه ای حدود 140 دلار حالا رسیده است به بشکه ای 57 دلار.

گرچه بیشتر مسئولان دولت فعلی مدعی اند که در بودجه بسته شده سال آتی مشکلی نخواهیم داشت و امیدوارم که واقعا دولت دچار مشکل نشود. اما نکته حائز اهمیت این است که تا کی باید به اقتصاد تک محصولی و خام فروشی وابسته باشیم؟

عربستان کثیف صادرات نفت را افزایش داده و با قیمت بسیار پایین آن را به ارباب محترمش تقدیم می کند و از طرفی داعش نجس نفت قسمتهایی از عراق را که در اختیار دارد با قیمت 25 دلار می فروشد تا سلاح از همان ها که ساختندش بخرد و به خیال خودش دنیا را از وجود کفار و مشرک پاک کند.

با یک نگاه ساده می توان دریافت که هدف بیشتر این توطئه ها بیشتر زمین زدن اقتصاد ایران است و باید اقرار داشت که اگر قرار باشد به همین منوال پیش برویم و بیشتر بودجه سالیانه کشور را بر پایه نفت ببندیم، وضعیت اقتصادی نابسامانی خواهیم داشت.

اگر کشور این توان را داشت که تولید نفت را کاهش بدهد و اتکای بودجه را از نفت بر میداشت، حالا این ما بودیم که برای آمریکا و اروپا در مذاکرات شرط تعیین می کردیم.

برای مثال گذری به بحث کشاورزی می زنم:

 

نمونه اول:

متاسفانه هنوز مسئولین به اهمیت سیاسی آب پی نبرده اند و نمیخواهند به آن به عنوان یک سرمایه مهم و شاید استراتژیک فکر کنند.

سدهای احداث شده در طی دهه های اخیر در کشور ما 650 عدد است و تعداد سدهای مورد مطالبه هم 537 عدد است که این تعداد از سد بسیار بیش تر از نیاز کشور ماست. تقریبا هزینه ساخت یک سد چیزی حدود 700 میلیارد تومان است.(لازم به ذکر است که دلیل خشک شده دریاچه ارومیه هم وجود تعداد 100 سد در آن ناحیه هست).

نمونه دوم:

مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که میانگین 40 درصد از 100 درصد آبی که از سد استفاده می شود تا به کشاورز برسد در شبکه های انتقال آب هدر می رود. هدر رفت آبی که از منابع زیر زمینی نیز برداشت می شود با توجه به وضعیت اسفناک انتقال آب و کشاورزی سنتی (استفاده از جوی گلی سر باز برای انتقال) نیز تقریبا حدود 50 تا 60 درصد از آب هدر می رود.

لازم به ذکر است که تنها از 20 تا 30 درصد آب استفاده مفید می شود که این یعنی فاجعه؛ یعنی وارد کردن محصول گندم که بیشتر نیاز کشور است و بماند باقی محصولاتی کشاورزی که باید وارد کنیم...

نتیجه:

به نظر شما

آیا نمی شود که با یک تدبیر درست و حساب شده و با یک برنامه به جا از هدر رفت آب حداقل با درست کردن مسیر لوله کشی جلوگیری کرد؟

آیا نمی شود با جلوگیری از هدر حداقل 20 درصد از منابع آبی، از اتکای بیشتر بودجه بر نفت کاست؟

آیا نمی شد از احداث بی مورد سدهایی که هزینه های میلیاردی دارند جلوگیری کرد؟

آیا نمی شد یا نمی شود؟؟؟

هم صحبت بد

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۴۹ ب.ظ

معتقدم آدمی که به خودش احترام نمیگذاره و برای خودش ارزش قائل نیست، برای دیگران هم هیچ احترام و ارزشی قائل نیست.

آدمایی که توی حرفهاشون به خودشون اهانت می کنن و برای شخصیت خودشون اهمیت قائل نیستن، چطور می خوان احترام بقیه رو حفظ بکنن؟

مثلا وقتی یه موضوعی پیش اومده و طرف رو بابت اون موضوع بازخواست می کنی، که آقای فلانی چرا این کار رو کردید؟ طرف بجای اینکه بگه: من مرتکب این اشتباه نشدم و توضیح بده؛ در میاد میگه " من گه بخورم اگه همچین کاری رو کرده باشم ".

یا وقتی با یکی از دوستانتون دارید از زندگی صحبت میکنید؛ می شنوید که طرف میگه " زندگی ما که زندگی سگیه ".

یا آدمایی که طرز لباس پوشیدن یا طرز رفتار کردن براشون اهمیت نداره، یا آدمایی که طرز غذا خوردنش براشون مهم نیست و حتی گاهی هر آشغالی رو به عنوان غذا می ریزن تو معده هاشون و وقتی بهشون میگی: فلانی این غذا ضرر داره؛ بهت میگن: ای بابا مگه من چند سال دیگه می خوام عمرم کنم؟ بزار عشق و حالمون رو بکنیم و صدها مورد دیگه از این دست...

حالا موضوعی که من رو کنجکاو کرده اینه که این آدم چطور میخواد به بقیه احترام بذاره؟ یا اینکه چقد فرهنگ و ادب اجتماعی براش مهمه؟

واقعا با این طیف آدمها چطور میشه امید به آینده فرهنگ کشور داشت؟

شاید شاید شاید منشا تمام این بی فرهنگی ها و بی ادبی ها از بد دهنی و عدم درست و مودبانه حرف زدن باشه...

 

حافظ خیلی قشنگ و متین گفته:

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

بسی پادشایی کنم در گدایی

بیاموزمت کیمیای سعادت

ز هم صحبت بد جدایی جدایی