جای پا...

جای پا...

باید قدم برداری و حرکت کنی.
وگرنه اگر یک جا بمانی و راکد شوی، زود می گندی و می پوسی.
باید قدم برداشت و حرکت کرد، نباید یک جا ماند. گرچه همین قدم برداشتن هم باید با حساب و کتاب باشد. چه راست بروی و چه کج؛ جای پایت روی زمین می ماند اما جای پای درستی پا برجاتر است و باقی تر. پس چه خوب که جای پایت در راه درست باشد، وگرنه چقدر قدم ها که برداشته شده و در راه کج بوده است و حالا هیچ اثری از آن باقی نیست.
درست مثل رد پای آدمی روی برفها که سریع از بین می رود...

حرفهای شما
مهمونای خونه ی من

برای پدرم...

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ

پدرم از در آمد

خسته و نالان و خموش

از غبار چهره اش خواندم.

سلامم را سخت پاسخ داد

از صدایش خوب فهمیدم روزگارش سخت است.

پدرم پیر است.

لمس دستان پدر را دوست دارم، چون چروک و خشن است

می توان فهمید هر زمختی و خشنی از پی چیست.

پاهای پدرم جای جای زمین را لمس کرده است

پدرم روزگارش سخت است

کمرش تا شده است

علت خم شدنش را دیسک می دانند

به گمانم اینطور نیست

به گمانم آنجا که پدر یک شبه کمرش تا شد

لحظه دوری دائمی از پسرش بود "ولی"

پدرم مرد سختی است

اما دلش پاک و وجودش صاف است

من پدر را سخت دوست دارم...

                                                            " به قلم سکادا"
http://www.8pic.ir/images/98612536161328694436.jpg

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">