جای پا...

جای پا...

باید قدم برداری و حرکت کنی.
وگرنه اگر یک جا بمانی و راکد شوی، زود می گندی و می پوسی.
باید قدم برداشت و حرکت کرد، نباید یک جا ماند. گرچه همین قدم برداشتن هم باید با حساب و کتاب باشد. چه راست بروی و چه کج؛ جای پایت روی زمین می ماند اما جای پای درستی پا برجاتر است و باقی تر. پس چه خوب که جای پایت در راه درست باشد، وگرنه چقدر قدم ها که برداشته شده و در راه کج بوده است و حالا هیچ اثری از آن باقی نیست.
درست مثل رد پای آدمی روی برفها که سریع از بین می رود...

حرفهای شما
مهمونای خونه ی من

ما به هم بد کردیم...

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ب.ظ

بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم، سهممان کم نشود

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم

و قسم ها خوردیم

ما به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای  حرفی از پول زدیم

از شما می پرسم

ما که را گول زدیم؟

برای مادر...

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۰۲ ب.ظ

قند خون مـادر بالاست!

دلش، اما همیشه شور می زند برای مـا...

اشکهای مـادر، مروارید شده است در صدف چشمانش !

دکترها اسمش را گذاشته اند آب مـروارید...

حرفها دارد چشمـان مادر؛ گویی زیـرنویس فارسی دارد !

دستانش را نوازش می کنم،

داستـانی دارد دستـانش...


http://www.cinemakhabar.ir/Picture/20130814204852_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1.jpg

بساز خود را

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ

آهای تو...

به جان خودت بیفت !

خودت، خودت رو بساز!

وگرنه "دیگران" به تــــــو شکل میدن ...


http://www.purdue.edu/uns/images/+2005/boilermaker-statue.jpg

آیا آماده اید...

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۰۳ ب.ظ

گویند: صاحب دلی، براى اقامه ی نماز به مسجدى رفت.

نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. صاحبدل پذیرفت.

نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوى او بود.

مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

آن گاه خطاب به جماعت گفت:

مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!

کسى برنخاست.

گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد !

باز کسى برنخاست.

گفت  :شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید...

یکدستی...

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۰ ق.ظ

من اناری را می کنم دانه

به دل می گویم

خوب بود این مردم

دانه های دلشان پیدا بود

می پرد در چشمم آب انار

 اشک می ریزم...

"سهراب"


http://www.pix2fun.net/wp-content/uploads/%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B1-12.jpg

جز خدا...

شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ب.ظ

جز خدا کیست که در سایه ی مهرش بخزیم؟