برف...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ
من به بی ریایی برف غبطه می خورم،
به اتحاد دانه هایش رشک می ورزم،
به فداکاریشان حسادتم می شود، من به برف اندیشیده ام.
هیچ دانه ای از آن به دل سیاهی ندارد و ظاهر و باطنش یکیست.
هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد، چراکه با هم یک جاده را طی می کنند و در یک جا آرام می گیرند.
فداکاریشان بی نظیر است.
آن یکی می خواهد زودتر سختی زمین را دریابد تا که هم نوعش بر پشت نرم او آرام گیرد و نکند که سیاهی سخت زمین او را بیازارد.
من برف ها را دوست دارم... "سکادا"

- ۹۲/۱۰/۱۱