جای پا...

جای پا...

باید قدم برداری و حرکت کنی.
وگرنه اگر یک جا بمانی و راکد شوی، زود می گندی و می پوسی.
باید قدم برداشت و حرکت کرد، نباید یک جا ماند. گرچه همین قدم برداشتن هم باید با حساب و کتاب باشد. چه راست بروی و چه کج؛ جای پایت روی زمین می ماند اما جای پای درستی پا برجاتر است و باقی تر. پس چه خوب که جای پایت در راه درست باشد، وگرنه چقدر قدم ها که برداشته شده و در راه کج بوده است و حالا هیچ اثری از آن باقی نیست.
درست مثل رد پای آدمی روی برفها که سریع از بین می رود...

حرفهای شما
مهمونای خونه ی من

ما فقط ادعا داریم...

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۱۹ ق.ظ

راهی انقلاب شدم به بهانه خرید چند کتاب برای خواهرزاده ام آن هم با خودروی پدر.

از میدان پاستور که گذشتم خودروی پرایدی را دیدم که به راحتی دستمال کاغذی استفاده شده اش را در خیابان انداخت و چند متر جلوتر هم پاکت خالی سیگارش را.

با اینکه بارها این صحنه ها را دیده ام و حتی یکبار چند سال پیش داخل اتوبان تهران-قم طرف چند ورق روزنامه را از خودرویش به بیرون پرتاب کرد که از بد روزگار به آنتن خودروی ما برخورد کرد و آن را شکست. گرچه این موضوع پدیده ای جدید نیست و از قدیم بوده است و خدا می داند قرار است تا کی باشد...

ما هنوز خیلی راه داریم تا بتوانیم به آن جامعه ی آرمانی که در ذهن داریم برسیم، ما فقط یاد گرفته ایم که حرفهای قلمبه و سلمبه بزنیم بدون آن که خودمان اهل عمل به آنها باشیم.

ما همان جماعت روشنفکری هستیم که دائم اسم آمریکا، آلمان، ژاپن، سوئد، کانادا و فرانسه را به زبان می آوریم و از فرهنگش روز و شب صحبت می کنیم بدون اینکه خودمان کوچکترین مسائل اجتماعی و فرهنگی را رعایت کنیم.

ما خیلی با خودمان مشکل داریم و آن وقت دم از جامعه آرمانی می زنیم و خود را با دیگران مقایسه می کنیم.

ما فقط مدعی دوازده هزار سال قدمتیم؛ بدون آن که کوچکترین استفاده مفیدی از آن کرده باشیم.

ما مسیرهای زیادی را طی کردیم، اما به جای مسیر مستقیم و درست به بیراهه زدیم و حالا سر در گم شده ایم.

طرف به راحتی زباله هایش را روی زمین می اندازد، در مکان عمومی سیگار می کشد، معابر عمومی را کرده است تکه ای از مغازه اش، با صدای بلند موسیقی گوش می دهد، آداب همسایگی را زیر پا می گذارد، جنس هزار تومانی را دو هزار تومان می فروشد، با تقلب و تزویر کارهایش را پیش می برد و هزاران مثال دیگر که نوشتنش حتی خودم را خسته می کند؛ آن وقت به دنبال این است که تقصیر همه ی گرفتاریها و مشکلات جامعه را به گردن دیگری بیندازد و آخرش هم عده ای را به فحش بکشد که چرا کشور این گونه است؟

جالب است که از نظم و قانون ژاپن می گوید یا از پیشرفت های آلمان تعریف و تمجید می کند بدون آن که لحظه ای به عملکرد خودش بیندیشد.

ما مشکل حاد فرهنگی و اجتماعی داریم و تا این مشکلات حل نشود، نباید منتظر کشور آرمانی بود.

فرهنگ یعنی درست فکر کردن، درست رفتار کردن

فرهنگ یعنی از زیر کار در نرفتن و گشاد بازی را کنار نهادن

فرهنگ یعنی به حقوق هم احترام گذاشتن

فرهنگ یعنی پارتی بازی نکردن و تملق دیگری را ندادن

فرهنگ یعنی روزی چند ساعت خواندن

فرهنگ یعنی اصالت خود را حفظ کردن و غربزده نشدن

دوستان من، آن "طرفی" که در بالا مثالش را زده ام شاید خودم باشم و شاید دیگران...

 

نظرات (۳)

سلام
بله همین طور است وقتی وارد جنگل های زیبای شمال می شوم آلودگی محیط به اندازه ای زیاد است که همیشه مرا به فکر فرو می برد افسوس فرهنگ و تمدنی به آن بزرگی و باارزشی داشتیم و اکنون هیچی نداریم هیچی ...
پاسخ:
باز هم سپاس....
  • مصطفی منصوری
  • ما تمام بدبختی مان از گم کردن اصالتمان است. خوب بود.

    سلام یعنی با توصیفاتت در مورد فرهنگ....
    به قول شما اگه اون تاریخ باستان رو بذاریم کنار میبینیم که هیچی نیستیم. و ای کاش ما هیچ ریشه ای نداشتیم تا سببی میشد برای ساخت یه ریشه ی محکم و پدر مادر دار
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">