یک روز مانده به عروسی
حوالی ساعت 2:30 بامداد است و من بیدار.
الباقی اهالی خانه که این روزها همه دور هم جمع شده اند خوابند و صدای خر و پف های پدر و داماد بزرگ در پی هم است. گویی پدر سوالی می پرسد و داماد سریع جواب می دهد.
دو روز پیش چیدمان خانه و مرتب سازی لوازم تمام شد و هما با خیال راحت توانست بخوابد. من هم بالاخره با مشقت فراوان و بعد از سه بار باز و بسته کردن آبگرمکن بالاخره توانستم راهش بندازم و بعد از آن بلافاصله رفتم کت و شلوارم را از خیاطی متروپل گرفتم و حالا شده است آن چه که می خواستم. چون که روز قبلش که گرفتمش اندکی گشاد بود که دادم دوباره اصلاحش کرد.
دیروز هم یعنی همین سه شنبه گذشته رفتم سلمانی و پیرایشگر محترم اندکی اطراف موها را زد و سشواری بر آن گرفت و قرار شد صبح پنجشنبه بروم برای اندکی مرتب سازی.
بعد از آرایشگاه راهی تالار شدم به هوای تسویه حساب و حالا فاکتور تالار برای 400 نفر:
جوجه کباب با سالاد و نوشابه: 13900 تومان
ارزش افزوده و حق سرویس: 18 درصد
ورودی: 600 هزار تومان
شربت: 400 هزار تومان
پارکبان: 200 هزار تومان
خواننده با سیستم صوتی: 450 هزار تومان
نمی دانم چطور حساب کرد که پولش شد 8.900.000 تومان و من مات و مبهوت از این حساب کردن.
دهانم دیگر بسته نمی شد و مات و مبهوت مانده بودم که چه بگویم؟
سر فرصت می آیم و برایتان از این قالتاق بازیها می گویم.
دعا کنید برایم چرا که در مقابل خدا روسیاهم...
- ۹۳/۰۵/۲۲