مدرک گرا شده ام...
یکشنبه هفته پیش رفتم دانشگاه و امتحان درس تئوریهای انقلاب رو دادم. بی انصاف طراح سواله همش رفته بود از یه جایی سوال داده بود که آدم فکرشو نمیکرد. همش از نظریات اندیشمندای غربی پرسیده بود مثل کرین برینتون، اسکاچ پل، ماکیاول، هابز، چالمرز تیلی و ساموئل هانتینگتون...
بابا یکی نیس به اینا بگه، من شب بخوابم و صبح بیدار شم اسم بابا و مامان و زنم یادم میره چه برسه به اینکه تو طراح سوال از من بخوای، اسم تک تک این اندیشمندا با نظریاتشون رو حفظ کنم. بابا یکی به اینا بگه بخدا با مشغله کاری من و مهیا شدن برای عروسی سخته بشینی کتابای قطور رو از اول تا آخرش بخونی...
تازه بدتر اینه که من دارم برای نمره درس می خونم و نه برای دل خودم. اونم چه نمره ای؛ شدم 12/98
این دومین باری است راهی دانشگاه شده ام، ولی این بار از سر علاقه بسیار زیاد به علوم سیاسی. اما حالا که خوب فکر می کنم، می بینم بجای آنکه برای دلم و بالا بردن سطح معلوماتم درس بخوانم و به عبارتی درجا نزنم؛ بیشتر پی مدرکش دارم می روم. گرچه اگر بگیرم می شود دومین مدرک اما...
احساسم می گوید من هم مدرک گرا شده ام.
- ۹۳/۰۳/۱۷