گوسفند کشان
چند وقتی است که ننوشتم و درگیر چند اتفاق بودم.
امروز پدر و مادر و خواهرها از سفر مکه برمی گردند و حتما حال وهوای تازه ای هم دارند.
دیروز بنرهای دوست و آشنا را بر دیوار باغ روبرویی منزل با میخ های فولادی کوبیدم و همه اش به این فکر بودم که آیا صاحب باغ راضی هست یا نه...
نمی دانم که آیا راضی بود یا نه؟ گرچه تمام سعی و تلاش بر این بود که خسارتی وارد نکنم ولی یک سر سوزن هم بالاخره خودش خسارت است...
غروب روز قبل هم خانواده دایی مشرف شدند منزل ما، آنهم با دو گوسفند به جهت قربانی کردن جلوی زائرین.
گوسفندان زبان بسته را چپانده بودند در صندوق عقب خودروی سمند و از بد روزگار اولین نفر من بودم که درب صندوق عقب خودرو را باز کردم و تا گوسفند چشمش به جمال ما افتاد، آن چنان بع بعی کرد که به گمان چند فحش خواهر و مادر نثارمان کرد.
گرچه آخر شب تلافی کرد و تمام برگ های بوته یاس را نوش جان کرد و من مانده بودم که با چه زبانی به این حرکت ناگوسفندانه اعتراض کنم...
- ۹۳/۰۱/۲۷